رشته ای را باز کردن و به صورت پنبه درآوردن، کنایه از پراکنده کردن، متفرق ساختن، برای مثال پنبه کنم لشکرشان را چنان / کز تنشان پنبه شود استخوان (امیرخسرو - مجمع الفرس - پنبه کردن)، کنایه از نرم کردن، کنایه از عاجز کردن
رشته ای را باز کردن و به صورت پنبه درآوردن، کنایه از پراکنده کردن، متفرق ساختن، برای مِثال پنبه کنم لشکرشان را چنان / کز تنشان پنبه شود استخوان (امیرخسرو - مجمع الفرس - پنبه کردن)، کنایه از نرم کردن، کنایه از عاجز کردن
به آواز بلند زاری کردن. (ناظم الاطباء). در عزائی و ماتمی به آواز عزاداری و نوحه خوانی و مرثیه خوانی کردن. شیون برداشتن. فغان و واویلاه کردن: خروشی برآمد ز ایران به درد زن و مرد و کودک همه نوحه کرد. فردوسی. بسی نوحه کردش به روز به شب به سی روز نگشاد بر خنده لب. فردوسی. هر زمان نوحه کند فاخته چون نوحه گری هر زمان کبک همی تازد چون جاسوسی. منوچهری. دیلمی وار کند هزمان دراج غوی ورشان نوحه کند بر سر هر راهروی. منوچهری. مدبر خلفی به خویشتن بر خود نوحه کن از زبان مادر. خاقانی. کاشکی گردون طریق نوحه کردن داندی تا بر اهل حکمت و ارباب فن بگریستی. خاقانی. بوم اعتقاد ایشان که در ظلمت کفر به صدای بدعت نوحه می کرد... (ترجمه تاریخ یمینی ص 348). او دید در این و حسرتی خورد وین دید در آن و نوحه ای کرد. نظامی. همه شب تا به روز این نوحه میکرد غمش بر غم فزود و درد بر درد. نظامی. زاغ پوشیده سیه چون نوحه گر در گلستان نوحه کرده بر خضر. مولوی. با دل خویش درد خود گوئیم نوحه بر سوکوار خویش کنیم. امیرخسرو (از آنندراج). ، شیر دوشیدن (؟). (ناظم الاطباء)
به آواز بلند زاری کردن. (ناظم الاطباء). در عزائی و ماتمی به آواز عزاداری و نوحه خوانی و مرثیه خوانی کردن. شیون برداشتن. فغان و واویلاه کردن: خروشی برآمد ز ایران به درد زن و مرد و کودک همه نوحه کرد. فردوسی. بسی نوحه کردش به روز به شب به سی روز نگشاد بر خنده لب. فردوسی. هر زمان نوحه کند فاخته چون نوحه گری هر زمان کبک همی تازد چون جاسوسی. منوچهری. دیلمی وار کند هزمان دراج غوی ورشان نوحه کند بر سر هر راهروی. منوچهری. مدبر خلفی به خویشتن بر خود نوحه کن از زبان مادر. خاقانی. کاشکی گردون طریق نوحه کردن داندی تا بر اهل حکمت و ارباب فن بگریستی. خاقانی. بوم اعتقاد ایشان که در ظلمت کفر به صدای بدعت نوحه می کرد... (ترجمه تاریخ یمینی ص 348). او دید در این و حسرتی خورد وین دید در آن و نوحه ای کرد. نظامی. همه شب تا به روز این نوحه میکرد غمش بر غم فزود و درد بر درد. نظامی. زاغ پوشیده سیه چون نوحه گر در گلستان نوحه کرده بر خضر. مولوی. با دل خویش درد خود گوئیم نوحه بر سوکوار خویش کنیم. امیرخسرو (از آنندراج). ، شیر دوشیدن (؟). (ناظم الاطباء)
میوۀ تازه اول بار در آن فصل خوردن یا چیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). چشیدن ثمر یا بقول تازه و نو. (آنندراج). خوردن میوۀ تازه به بازارآمده. (فرهنگ فارسی معین). بار اول در سال حاضر، خوردن میوۀ نورس را. خوردن بار اول نوباوه ای را. (یادداشت مؤلف). نخستین ثمر درختی را خوردن. نخستین بار در فصل، میوه ای را خوردن: بر فقیران پیشدستی کردن از انصاف نیست میوه چون در شهر شد بسیار نوبر می کنم. صائب (از آنندراج). ، بار اول در عمر به چیزی رسیدن. (یادداشت مؤلف). به معنی حاصل کردن هر چیز نیز آید. (آنندراج). مزۀ چیزی چشیدن اول بار: طالب کامجو کجا نوبر حال ما کند نیست نصیب بلهوس رتبۀ عشق پاک ما. طالب (از آنندراج)
میوۀ تازه اول بار در آن فصل خوردن یا چیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). چشیدن ثمر یا بُقول تازه و نو. (آنندراج). خوردن میوۀ تازه به بازارآمده. (فرهنگ فارسی معین). بار اول در سال حاضر، خوردن ْ میوۀ نورس را. خوردن بار اول نوباوه ای را. (یادداشت مؤلف). نخستین ثمر درختی را خوردن. نخستین بار در فصل، میوه ای را خوردن: بر فقیران پیشدستی کردن از انصاف نیست میوه چون در شهر شد بسیار نوبر می کنم. صائب (از آنندراج). ، بار اول در عمر به چیزی رسیدن. (یادداشت مؤلف). به معنی حاصل کردن هر چیز نیز آید. (آنندراج). مزۀ چیزی چشیدن اول بار: طالب کامجو کجا نوبر حال ما کند نیست نصیب بلهوس رتبۀ عشق پاک ما. طالب (از آنندراج)
شیون کردن. گریه و زاری کردن، به عجز و زاری التماس کردن. (یادداشت مؤلف) ، نوحه سرائی کردن. بر مرده گریستن. زبان گرفتن بر مرده. (یادداشت مؤلف). در تمام معانی رجوع به ندبه شود
شیون کردن. گریه و زاری کردن، به عجز و زاری التماس کردن. (یادداشت مؤلف) ، نوحه سرائی کردن. بر مرده گریستن. زبان گرفتن بر مرده. (یادداشت مؤلف). در تمام معانی رجوع به ندبه شود
پشیمان شدن و بازگشت از گناه. (ناظم الاطباء). هود. تهود. تحرج. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : از چه توبه نکند خواجه که هر جا که بود قدحی می بنخورده کندی زود هراش. شهید بلخی (از یادداشت بخطمرحوم دهخدا). چنان کرد کو گفت بهرامشاه دلش پاک شد توبه کرد از گناه. فردوسی. دگر آنکه گفتی که حجت بگوی کنون توبه کن راه یزدان بجوی. فردوسی. همه جامه ها را بپوشید شاه به زمزم همی توبه کرد از گناه. فردوسی. گاه توبه کردن آمد از مدایح وز هجی کز هجی بینم زیان و، از مدایح سود نی. منوچهری. گر توبه کرد خواهی، زآن پیش باید این کار کز تنت بازخواهند این گوهر عطائی. ناصرخسرو. توبه کن از هر بدی که بر تنت و دین جانت چو پیراهن است و توبه چو صابون. ناصرخسرو. توبه کند شیر ز شیری، هگرز گرچه شتر کاهل و بی حمیت است. ناصرخسرو. مرد... توبه کرد. (کلیله و دمنه). گر من از عشق رخت توبه کنم هرگز آن توبه خدا نپذیرد. عطار. من اگر توبه ز می کردم ای سرو سهی تو چنین توبه نکردی که به من ندهی باز. لاله خاتون. توبه کن مردانه سر آور به ره که فمن یعمل بمثقال یره. مولوی. که من توبه کردم به دست تو بر که گرد فضولی نگردم دگر. (بوستان). عاصیان از گناه توبه کنند عارفان از عبادت استغفار. (گلستان). گر بزنی به خنجرم کز غم دوست توبه کن نعرۀ شوق می زنم تا رمقی است در تنم. سعدی. کردم ز شراب ناب توبه از کردۀ ناصواب توبه بر توبه بدوز کیسه آخر تا نگسلداز شراب توبه. عرفی (از آنندراج). رجوع به مادۀ بعد و توبه و دیگر ترکیبهای آن شود
پشیمان شدن و بازگشت از گناه. (ناظم الاطباء). هود. تهود. تحرج. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : از چه توبه نکند خواجه که هر جا که بود قدحی می بنخورده کندی زود هراش. شهید بلخی (از یادداشت بخطمرحوم دهخدا). چنان کرد کو گفت بهرامشاه دلش پاک شد توبه کرد از گناه. فردوسی. دگر آنکه گفتی که حجت بگوی کنون توبه کن راه یزدان بجوی. فردوسی. همه جامه ها را بپوشید شاه به زمزم همی توبه کرد از گناه. فردوسی. گاه توبه کردن آمد از مدایح وز هجی کز هجی بینم زیان و، از مدایح سود نی. منوچهری. گر توبه کرد خواهی، زآن پیش باید این کار کز تنْت بازخواهند این گوهر عطائی. ناصرخسرو. توبه کن از هر بدی که بر تنت و دین جانْت چو پیراهن است و توبه چو صابون. ناصرخسرو. توبه کند شیر ز شیری، هگرز گرچه شتر کاهل و بی حَمیَت است. ناصرخسرو. مرد... توبه کرد. (کلیله و دمنه). گر من از عشق رخت توبه کنم هرگز آن توبه خدا نپْذیرد. عطار. من اگر توبه ز می کردم ای سرو سهی تو چنین توبه نکردی که به من ندْهی باز. لاله خاتون. توبه کن مردانه سر آور به ره که فمن یعمل بمثقال یره. مولوی. که من توبه کردم به دست تو بر که گرد فضولی نگردم دگر. (بوستان). عاصیان از گناه توبه کنند عارفان از عبادت استغفار. (گلستان). گر بزنی به خنجرم کز غم دوست توبه کن نعرۀ شوق می زنم تا رمقی است در تنم. سعدی. کردم ز شراب ناب توبه از کردۀ ناصواب توبه بر توبه بدوز کیسه آخر تا نگسلداز شراب توبه. عرفی (از آنندراج). رجوع به مادۀ بعد و توبه و دیگر ترکیبهای آن شود
اگر کسی بیند توبه نمود، دلیل که از همه گناه و معصیت پشیمان شود و کردار نیکو کند، که در آن خوشنودی خدای تعالی است و دست از دنیا بدارد و طلب آخرت کند. محمد بن سیرین توبه کردن در خواب، بر چهار وجه است. اول: پشیمانی از گناه. دوم: رضای خدا. سوم: راه آخرت. چهارم: سعادت.
اگر کسی بیند توبه نمود، دلیل که از همه گناه و معصیت پشیمان شود و کردار نیکو کند، که در آن خوشنودی خدای تعالی است و دست از دنیا بدارد و طلب آخرت کند. محمد بن سیرین توبه کردن در خواب، بر چهار وجه است. اول: پشیمانی از گناه. دوم: رضای خدا. سوم: راه آخرت. چهارم: سعادت.