جدول جو
جدول جو

معنی نوبه کردن - جستجوی لغت در جدول جو

نوبه کردن
(غِ کَ دَ)
تب کردن. تب نوبه کردن. در ساعت معین به تب و لرزه افتادن
لغت نامه دهخدا
نوبه کردن
نیابه کردن تب کردن دچار تب نوبه
تصویری از نوبه کردن
تصویر نوبه کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غلبه کردن
تصویر غلبه کردن
چیره و پیروز شدن، کنایه از فریاد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضربه کردن
تصویر ضربه کردن
در ورزش در کشتی، حریف را با ضربه فنی از پا درآوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوده کردن
تصویر پوده کردن
تخمه کردن، فاسد شدن غذا در معده که سبب سوء هضم می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ندبه کردن
تصویر ندبه کردن
زاری و شیون کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنبه کردن
تصویر پنبه کردن
رشته ای را باز کردن و به صورت پنبه درآوردن، کنایه از پراکنده کردن، متفرق ساختن، برای مثال پنبه کنم لشکرشان را چنان / کز تنشان پنبه شود استخوان (امیرخسرو - مجمع الفرس - پنبه کردن)، کنایه از نرم کردن، کنایه از عاجز کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مویه کردن
تصویر مویه کردن
زاری کردن، نوحه کردن
فرهنگ فارسی عمید
(غُ لُوو تَ)
به آواز بلند زاری کردن. (ناظم الاطباء). در عزائی و ماتمی به آواز عزاداری و نوحه خوانی و مرثیه خوانی کردن. شیون برداشتن. فغان و واویلاه کردن:
خروشی برآمد ز ایران به درد
زن و مرد و کودک همه نوحه کرد.
فردوسی.
بسی نوحه کردش به روز به شب
به سی روز نگشاد بر خنده لب.
فردوسی.
هر زمان نوحه کند فاخته چون نوحه گری
هر زمان کبک همی تازد چون جاسوسی.
منوچهری.
دیلمی وار کند هزمان دراج غوی
ورشان نوحه کند بر سر هر راهروی.
منوچهری.
مدبر خلفی به خویشتن بر
خود نوحه کن از زبان مادر.
خاقانی.
کاشکی گردون طریق نوحه کردن داندی
تا بر اهل حکمت و ارباب فن بگریستی.
خاقانی.
بوم اعتقاد ایشان که در ظلمت کفر به صدای بدعت نوحه می کرد... (ترجمه تاریخ یمینی ص 348).
او دید در این و حسرتی خورد
وین دید در آن و نوحه ای کرد.
نظامی.
همه شب تا به روز این نوحه میکرد
غمش بر غم فزود و درد بر درد.
نظامی.
زاغ پوشیده سیه چون نوحه گر
در گلستان نوحه کرده بر خضر.
مولوی.
با دل خویش درد خود گوئیم
نوحه بر سوکوار خویش کنیم.
امیرخسرو (از آنندراج).
، شیر دوشیدن (؟). (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غَ بُ دَ)
نوره نهادن. نوره کشیدن. واجبی کشیدن:
هرکه آهنگ آش غوره کند
موی چینی ّ سفره نوره کند.
سلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غُ غُ لَ / لِ اَ تَ)
میوۀ تازه اول بار در آن فصل خوردن یا چیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). چشیدن ثمر یا بقول تازه و نو. (آنندراج). خوردن میوۀ تازه به بازارآمده. (فرهنگ فارسی معین). بار اول در سال حاضر، خوردن میوۀ نورس را. خوردن بار اول نوباوه ای را. (یادداشت مؤلف). نخستین ثمر درختی را خوردن. نخستین بار در فصل، میوه ای را خوردن:
بر فقیران پیشدستی کردن از انصاف نیست
میوه چون در شهر شد بسیار نوبر می کنم.
صائب (از آنندراج).
، بار اول در عمر به چیزی رسیدن. (یادداشت مؤلف). به معنی حاصل کردن هر چیز نیز آید. (آنندراج). مزۀ چیزی چشیدن اول بار:
طالب کامجو کجا نوبر حال ما کند
نیست نصیب بلهوس رتبۀ عشق پاک ما.
طالب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ گَ تَ)
شیون کردن. گریه و زاری کردن، به عجز و زاری التماس کردن. (یادداشت مؤلف) ، نوحه سرائی کردن. بر مرده گریستن. زبان گرفتن بر مرده. (یادداشت مؤلف). در تمام معانی رجوع به ندبه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ / نِ گُ دَ)
پشیمان شدن و بازگشت از گناه. (ناظم الاطباء). هود. تهود. تحرج. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
از چه توبه نکند خواجه که هر جا که بود
قدحی می بنخورده کندی زود هراش.
شهید بلخی (از یادداشت بخطمرحوم دهخدا).
چنان کرد کو گفت بهرامشاه
دلش پاک شد توبه کرد از گناه.
فردوسی.
دگر آنکه گفتی که حجت بگوی
کنون توبه کن راه یزدان بجوی.
فردوسی.
همه جامه ها را بپوشید شاه
به زمزم همی توبه کرد از گناه.
فردوسی.
گاه توبه کردن آمد از مدایح وز هجی
کز هجی بینم زیان و، از مدایح سود نی.
منوچهری.
گر توبه کرد خواهی، زآن پیش باید این کار
کز تنت بازخواهند این گوهر عطائی.
ناصرخسرو.
توبه کن از هر بدی که بر تنت و دین
جانت چو پیراهن است و توبه چو صابون.
ناصرخسرو.
توبه کند شیر ز شیری، هگرز
گرچه شتر کاهل و بی حمیت است.
ناصرخسرو.
مرد... توبه کرد. (کلیله و دمنه).
گر من از عشق رخت توبه کنم
هرگز آن توبه خدا نپذیرد.
عطار.
من اگر توبه ز می کردم ای سرو سهی
تو چنین توبه نکردی که به من ندهی باز.
لاله خاتون.
توبه کن مردانه سر آور به ره
که فمن یعمل بمثقال یره.
مولوی.
که من توبه کردم به دست تو بر
که گرد فضولی نگردم دگر.
(بوستان).
عاصیان از گناه توبه کنند
عارفان از عبادت استغفار.
(گلستان).
گر بزنی به خنجرم کز غم دوست توبه کن
نعرۀ شوق می زنم تا رمقی است در تنم.
سعدی.
کردم ز شراب ناب توبه
از کردۀ ناصواب توبه
بر توبه بدوز کیسه آخر
تا نگسلداز شراب توبه.
عرفی (از آنندراج).
رجوع به مادۀ بعد و توبه و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فربه کردن
تصویر فربه کردن
پروراندن و چاق کردن (گوسفند و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوشه کردن
تصویر غوشه کردن
دوانیدن دو اسب را با یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلبه کردن
تصویر غلبه کردن
ترونیدن چیره شدن چیره شدن برکسی فایق آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تاکباز کردن (طاقباز) ستان خواباندن: در کشتی فرکوستن : در کشتی با ایراد ضربه بر حریف فایق آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوطه کردن
تصویر فوطه کردن
چاک کردن (قبا) قبا کردن (جامه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوته کردن
تصویر کوته کردن
کم کردن طول یا ارتفاع چیزی، کاستن، قطع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تضرع کردن زاری کردن: تر و خشک یکسان همی بدرود و گر لابه سازی همی نشنود. (شا. لغ)، درخواست کردن التماس کردن، تملق گفتن چاپلوسی کردن، فریب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوره کردن
تصویر دوره کردن
احاطه کردن، محیط شدن، اطراف چیزی گرد آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
گریختن، گریزانیدن پراکنده ساختن متفرق گردانیدن پراکنده ساختن متفرق گردانیدن، خاموش کردن، دفع و محو کردن، منکر شدن، عاجز گردیدن، عاجز گردانیدن، نرم ساختن، نومید کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پویه کردن
تصویر پویه کردن
رفتن به نرم و نه بشتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوده کردن
تصویر پوده کردن
ثقل کردن، رو دل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطبه کردن
تصویر خطبه کردن
درخواست کردن، خواستن کاری، داوطلب انجام کاری شدن
فرهنگ لغت هوشیار
دگر زبان کردن برگرداندن مکالمه فیلم از زبانی بزبان دیگر بطوری که صداها منطبق با حرکت لبهای هنر پیشگان اصلی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوسه کردن
تصویر بوسه کردن
بوسیدن بوسه زدن ماچ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوحه کردن
تصویر نوحه کردن
موییدن انوییدن نویدن باواز بلند ناله و زاری کردن، مرثیه خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخبه کردن
تصویر نخبه کردن
گزیده کردن بر گزیدن انتخاب کردن برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوله کردن
تصویر لوله کردن
پیچیدن، در نور دیدن، طی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوبر کردن
تصویر نوبر کردن
((~. کَ دَ))
میوه نو رسیده خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لابه کردن
تصویر لابه کردن
التماس کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غلبه کردن
تصویر غلبه کردن
چیره شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توجه کردن
تصویر توجه کردن
پرداختن به
فرهنگ واژه فارسی سره
اگر کسی بیند توبه نمود، دلیل که از همه گناه و معصیت پشیمان شود و کردار نیکو کند، که در آن خوشنودی خدای تعالی است و دست از دنیا بدارد و طلب آخرت کند. محمد بن سیرین
توبه کردن در خواب، بر چهار وجه است. اول: پشیمانی از گناه. دوم: رضای خدا. سوم: راه آخرت. چهارم: سعادت.
فرهنگ جامع تعبیر خواب